تفسیر آیه «اذ ابتلی»: معنای «ظالمین»
متنی که اینک ملاحظه می کنید، در نقد نظریه مشهور درباره معنای «ظلم» در آیه «اذ ابتلی» است. نظر مشهور درباره معنای «ظلم» در این آیه آن است که «ظلم» مطلق است و آن هر گونه ظلمی را شامل می شود و نیز «ظالم» مطلق است و آن هر کسی را که حتی یکبار مرتکب ظلم شود، شامل می گردد.
1. تفسیر مشهور «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی»
من قبل از این که به نقد چنین تفسیری از معنای «ظلم» و «ظالم» بشوم، مناسب است، خاطر نشان سازم که من چند روز اواخر ماه مبارک رمضان سفری زیارتی به مشهد داشتم. در این سفر یکی از دانشجویان سابقم به همراه یکی از مریدان آیت الله سیدان از مروجان مکتب تفکیک به دیدارم آمده بودند تا با من مباحثه ای داشته باشند. مرید آیت الله سیدان که به تصریح خودش با اذن ایشان برای بحث با من آمده بود، در ضمن معرفی عقیده خود اظهار داشت که دین چیزی جز اطاعت بی چون و چرا از امام معصوم(ع) نیست و فقط سخن اوست که حجیت دارد و هدایت بخش است ولو آن که دستور بدهد، شراب بخوریم و بی گناهی را بکشیم؛ بر این اساس، قرآن نیز بدون بیان و تفسیر امام حجت و هدایت بخش نیست. او برای تأیید نظر خود مبنی بر این که قرآن بدون بیان و تفسیر امام معصوم حجت و هدایت بخش نیست، به قرآن هم استناد کرد و گفت: طبق «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» (بقره، 124) مردم عادی «ظالم» اند و طبق «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» (اسراء،82) قرآن برای «ظالم»ها «خسران»زا است. در نتیجه قرآن برای مردم عادی خسران زا است. فقط با بیان و تفسیر امام معصوم است که قرآن می تواند برای مردم عادی نافع باشد.
گفتنی است که استدلال او بر تفسیر مشهور شیعه از عبارت «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» مبتنی است. طبق تفسیر مشهور شیعه مراد از «ظالم» مطلق است و شامل هرکسی می شود که حتی یکبار مرتکب ظلم شده باشد ولو آن که از آن توبه هم کرده باشد و مقصود از ظلم نیز هر گناهی اعم از صغیره و کبیره می گردد. طبق این تعریف موسع از ظلم، مردم دو دسته خواهند بود: معصومین و مردم عادی. معصومین کسانی اند که حتی یک بار هم در عمر خود مرتکب گناه اعم از صغیره و کبیره نشده باشند و مصادیق معصومین هم عبارت اند از پیامبران(ع) و ائمه شیعه(ع) و حضرت فاطمه(س). غیر ایشان هم که عبارت از مردم عادی باشند، معصوم نیستند.
به طور طبیعی وقتی که ما «ظالمین» را در آیه «اذ ابتلی» به معنای مردم عادی بگیریم، نتیجه این خواهد شد که قرآن برای مردم عادی خسران زا است و فقط برای معصومین نافع است. مردم عادی نیز فقط از طریق بیان و تفسیر معصومین می توانند از قرآن منتفع بشوند.
جالب است که مرید آیت الله سیدان می افزود: قرآن برای مردم عادی فقط این فایده را دارد که آن را تلاوت کنند و از تلاوتش ثواب ببرند؛ نه آن که خود به معانی آیات قرآن پی ببرند و از آیات قرآن راهنمایی بگیرند. قرآن برای آنان نافع و هدایت بخش نیست؛ بلکه خسارت آفرین و گمراه کننده است. قرآن فقط برای معصومین(ع) نافع و هدایت بخش است. اگر هم در قرآن آمده است که آن «هُدىً لِلنَّاس» (بقره،185) است، منظور این است که قرآن با بیان و تفسیر معصومین(ع) برای مردم هدایت گر است.
2. بطلان تفسیر مشهور از «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی»
البته چنین تفسیری از الفاظ و عبارت قرآن باطل است و ادله متعددی را بر بطلان آن می توان اقامه کرد که من اینک تنها به یک دلیل آن می پردازم و آن عبارت از ناسازواری درونی چنین تفسیری است.
تفسیر مشهور شیعه از «ظالمین» ناسازواری و تناقض درونی دارد؛ یعنی چنین تفسیری مستلزم این است که به تناقض کشیده شود و موارد نقضی برای آن یافت گردد. یکی از نمونه های این ناسازگاری و تناقض همین موردی بود که مرید آیت الله سیدان مطرح کرد و بر اساس تفسیر مشهور شیعه از «ظالمین» مدعی شد، قرآن برای مردم عادی مضر و مضل است. البته چنین تفسیری برای اخباری مسلک های شیعه هیچ ناسازواری و تناقضی پدید نمی آورد؛ چون آنان معتقدند، قرآن بدون بیان و تفسیر معصومین(ع) برای مردم عادی مضر و مضل است و پیروان مکتب تفکیک از جنس افرادی که نمونه ای از آنان در این نوشتار به او اشاره شد، به واقع، اخباری های دوره معاصر شیعه به شمار می آیند.
اما این تفسیر بی تردید با نظر اکثریت علمای شیعه که به حجیت و هدایتگری مستقل قرآن برای غیر معصومین(ع) قائل اند، در تعارض است. هر نظریه ای که چنین خصلتی داشته باشد، یعنی دچار تعارض درونی باشد، باطل است.
از دیگر موارد ناسازواری درونی چنین تفسیری این است که ملاحظه می شود، لفظ «ظالم» بر همان پیامبران نیز که طبق نظریه مشهور معصوم دانسته شده و ادعا گردیده است که آنان هرگز مرتکب ظلم و گناه نشده اند، اطلاق گردیده است.
برای مثال درباره حضرت آدم آمده است:
وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ * فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ * وَ قاسَمَهُما إِنّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ * فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ * قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (اعراف، 19-23)؛ «و اى آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید، و [لى] به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران خواهید شد.» پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود، براى آنان نمایان گرداند و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید.» و براى آن دو سوگند یاد کرد که: من قطعاً از خیرخواهان شما هستم. پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درختِ [ممنوع] چشیدند، برهنگىهایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ [هاى درختانِ] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت شیطان براى شما دشمنى آشکار است.» گفتند: «پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى، مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.»
نیز درباره حضرت یونس آمده است:
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ (انبیاء، 87-88)؛ و «ذو النون» را [یاد کن] آن گاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم، تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که: «معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، راستى که من از ستمکاران بودم.» پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مىدهیم.
همچنین درباره حضرت موسی آمده است:
وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ * قالَ رَبِّ إِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (قصص، 15-16)؛ و داخل شهر شد بىآنکه مردمش متوجّه باشند. پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت: یکى، از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود]. آن کس که از پیروانش بود، بر ضدّ کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت. گفت: «این کار شیطان است، چرا که او دشمنى گمراهکننده [و] آشکار است.» گفت: «پروردگارا، من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است.
در جای دیگر آمده است که حتی برخی از بندگان برگزیده الهی هم ظالم اند؛ چنان که آمده است:
وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَّدِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ * ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ (فاطر، 31-32)؛ و آنچه از کتاب به سوى تو وحى کردهایم، خود حق [و] تصدیقکننده [کتابهاى] پیش از آن است. قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاهِ بیناست. سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم پس برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانهرو، و برخى از آنان در کارهاى نیک به فرمان خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است.
در جای دیگر تصریح شده است که حتی پیامبران هم ممکن است، ظلم کنند؛ آنجا که آمده است:
وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسى لا تَخَفْ إِنّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ * إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنّی غَفُورٌ رَحیمٌ (نمل، 10-11)؛ و عصایت را بیفکن. پس چون آن را همچون مارى دید که مىجنبد، پشت گردانید و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس که فرستادگان پیش من نمىترسند. لیکن کسى که ستم کرده سپس- بعد از بدى- نیکى را جایگزین [آن] گردانیده، [بداند] که من آمرزنده مهربانم.
البته قرآن به صراحت دلالت دارد بر این که اگر گناهکار توبه کند، بر او ظالم اطلاق نمی شود؛ آنجا که آمده است:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِاْلأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (حجرات، 11)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانى زنانِ [دیگر] را [ریشخند کنند]، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند.
3. تفسیر سازوار از لفظ «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی»
بدیهی است که ما چنانچه بخواهیم تفسیری سازوار از معنای «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی» به دست بدهیم، باید آن تفسیر بسان چتری باشد که بر تمام موارد سایه افکند و بر همه آیاتی که این لفظ در آنها به کار رفته، صدق کند. بر این اساس، به نظر می رسد، باید «ظالم» را در آیه «اذ ابتلی» به معنای کسی بدانیم که نزد عرف، «ظالم» شناخته می شود و عرف هرگز به کسی که ظلمش پنهان است و اگر آشکار است، چندان خرد است که به چشم نمی آید و یا اگر یکباری هم ظلمی انجام داد، از آن توبه کرد، «ظالم» اطلاق نمی کند. عرف به کسی «ظالم» اطلاق می کند که ظلم در او غلبه دارد و به ظالمی شهره است. البته این منافاتی ندارد که اگر کسی حتی یکبار مرتکب ظلمی شد، ظالم خوانده شود. اما این اطلاق فقط ناظر به همان یکبار ظلم است و این فرق می کند با کسی که صرف نظر از یک یا چند مورد خاص، او را ظالم بخوانند. آیه «اذ ابتلی» نظر به این که ناظر به مورد خاصی از ظلم نیست، «ظالم» در آن به معنای کسی است که به طور مطلق و نه ناظر به مورد خاص، به این نام خوانده شود.
حاصل بحث آن که «ظالم» بر دو نوع است: یکی ظالم مطلق که ناظر به صفتی ثابت و غالب یک شخص است و دیگر ظالم نسبی که ناظر به یک مورد خاص ظلم از یک شخص است. «ظالم» در آیه «اذ ابتلی» از قسم اول است و لذا آن با «ظالم» بودن حضرت آدم یا حضرت یونس و یا حضرت موسی که یک مورد خاصی بوده و بعد هم از آن توبه کردند، منافاتی ندارد؛ چون ظلم ایشان از قسم دوم است.
با این تعریف باید گفت که مردم بر دو دسته اند: مؤمنان و ظالمان. مؤمنان کسانی اند که گناهان آنان نادر و یا خرد است و چندان به چشم نمی آید و اگر گناه کردند، توبه می کنند و ظالمان کسانی اند که به گناهکاری شهره اند و اگر گناه کردند، توبه نمی کنند. خداوند انبیاء و ائمه را از میان مؤمنان بر می گزیند.
البته پنهان نماند که آدمیان به لحاظ ارتکاب گناه یکسان نیستند. آدمیان به هر اندازه که از تهذیب و لطافت قلب برخوردار باشند، معصوم ترند. انبیاء و ائمه که در اوج تهذیب نفس و لطافت قلب بودند، گناهانشان بسیار خرد بوده است؛ لذا علمای ما دیگر، گناه آنان را «گناه» نمی خوانند؛ بلکه گناه آنان را «ترک اولی» می نامند. اما به هر حال انبیاء و ائمه نیز حسب شأن و مرتبه خود گناه می کنند و لذا استغفارها و گریه های آنان به درگاه خدا بی وجه و نمایشی نبوده است. بدیهی است که هرچه قلب لطیف تر باشد، احساس گناه هم بیش تر است؛ چنان که حضرت علی(ع) راضی نبود، به مورچه ای هم ظلم کند. او می فرمود: اگر تمام دنیا را به من بدهند که پوسته جوی را از دهان موری بیرون بکشم، چنین نمی کنم.
پنهان نیست که این سخن من هرگز به معنای انکار عصمت انبیاء و ائمه نیست؛ بلکه به این معناست که نباید عصمت ایشان را به گونه ای معنا کرد که با صریح آیات قرآن در تعارض باشد. عصمت از گناه، امری نسبی است، نه مطلق. هرکس به هر اندازه از طهارت نفس و لطافت قلب برخوردار باشد، به همان میزان معصوم تر است. بر همین اساس، عصمت با ارتکاب گناه قابل جمع است. من پیش تر در این زمینه در پستی با عنوان « عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)» به تفصیل سخن گفته ام.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک های مرتبط: تفسیر آیه «اذ ابتلی»: امامت برتر است، یا نبوت؛ پاسخ به سئوالاتی درباره آیه «اذ ابتلی»؛ پاسخ به سئوالی دیگر در زمینه آیه «اذ ابتلی»